فرانک سپهری دبیر است در یکی از جمعه های آبان حوالی غروب پلیس جسد اورا در خانه اش پیدا می کند مقتول در اثر مسمومیت مرده است . پلیس از همه کسانی که آنروز به دیدن مقتول رفته اند بازجویی می کند فرنگیس خواهر مقتول هدیه همکار مقتول و سارا دوست مقتول
فرنگیس می گوید ما هر جمعه عصر به پیاده روی می رویم اما خواهرم امروز گفت که کسالت دارد و نمی تواند بیاید من نگرانش شدم و به ساعت ۱۷:۰۰ به خانه اش رفتم و ساعت ۱۸:۳۰ برگشتم
هدیه می گوید : فرانک مریض بود و از من خواست تا برگه امتحان ترم چند تا از بچه ها را بجای او تصحیح کنم من هم ساعت ۱۹:۴۰ به خانه اش رفتم تا برگه ها را بگیرم و مدتی هم آنجا ماندم و بعد از آمدن دوستش رفتم
سارا می گوید : من با او تماس گرفتم و از او خواستم با من به پارک بیاید تا با هم قدم بزنیم اما او گفت که کسالت دارد من نگرانش شدم و به خانه اش رفتم و دیدم یک خانم زیبا که همکارش است هم آنجا بود ما مدتی صحبت کردیم سپس من ساعت ۱۹:۳۰ بعد از رفتن همکارش برگشتم
فرانک سپهری دبیر است در یکی از جمعه های آبان حوالی غروب پلیس جسد اورا در خانه اش پیدا می کند مقتول در اثر مسمومیت مرده است . پلیس از همه کسانی که آنروز به دیدن مقتول رفته اند بازجویی می کند فرنگیس خواهر مقتول هدیه همکار مقتول و سارا دوست مقتول فرنگیس می گوید ما هر جمعه عصر به پیاده روی می رویم اما خواهرم امروز گفت که کسالت دارد و نمی تواند بیاید من نگرانش شدم و به ساعت ۱۷:۰۰ به خانه اش رفتم و ساعت ۱۸:۳۰ برگشتم هدیه می گوید : فرانک مریض بود و از من خواست تا برگه امتحان ترم چند تا از بچه ها را بجای او تصحیح کنم من هم ساعت ۱۹:۴۰ به خانه اش رفتم تا برگه ها را بگیرم و مدتی هم آنجا ماندم و بعد از آمدن دوستش رفتم سارا می گوید : من با او تماس گرفتم و از او خواستم با من به پارک بیاید تا با هم قدم بزنیم اما او گفت که کسالت دارد من نگرانش شدم و به خانه اش رفتم و دیدم یک خانم زیبا که همکارش است هم آنجا بود ما مدتی صحبت کردیم سپس من ساعت ۱۹:۳۰ بعد از رفتن همکارش برگشتم