در زمان قدیم که مردمان در روستا زندگی می کردند محصول های خود را به میدان می آوردند تا آنها را بفروشند.
زنی روستایی مقداری تخم مرغ را برای فروش به میدان آورد.
پس از اینکه تخم مرغ ها را روی زمین گذاشت تا بفروشد ناگهان اسبی پایش به سبد تخم مرغ خورد و بنابراین اکثر تخممرغها شکستند.
پس از این ماجرا اسب سوار بسیار ناراحت شد و قبول می کند که هزینه تمام آنها را بپردازد
سپس از آن زن سوال کرد که مادر جان چند تا تخم مرغ داشتی؟
زن پاسخ داد که تعداد دقیق آنها را نمیدانم ولی
وقتی که دوتا دوتا بر می داشتم یکی باقی می ماند
وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی می ماند
وقتی که چهار تا چهار تا برمیداشتم یکی باقی می ماند
وقتی که پنج تا پنج تا بر میداشتم یکی باقی می ماند
وقتی که شش تا شش تا برمیداشتم یکی باقی می ماند
ولی وقتی ۷ تا ۷ تا برمیداشتم هیچی باقی نمی ماند
اسب سوار تعداد تخممرغها را حساب کرد و هزینه آنها را پرداخت کرد. کمترین تعدادی که ممکن بود زن روستایی تخممرغ داشته باشد چند عدد بود؟
در زمان قدیم که مردمان در روستا زندگی می کردند محصول های خود را به میدان می آوردند تا آنها را بفروشند. زنی روستایی مقداری تخم مرغ را برای فروش به میدان آورد. پس از اینکه تخم مرغ ها را روی زمین گذاشت تا بفروشد ناگهان اسبی پایش به سبد تخم مرغ خورد و بنابراین اکثر تخممرغها شکستند. پس از این ماجرا اسب سوار بسیار ناراحت شد و قبول می کند که هزینه تمام آنها را بپردازد سپس از آن زن سوال کرد که مادر جان چند تا تخم مرغ داشتی؟ زن پاسخ داد که تعداد دقیق آنها را نمیدانم ولی وقتی که دوتا دوتا بر می داشتم یکی باقی می ماند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی می ماند وقتی که چهار تا چهار تا برمیداشتم یکی باقی می ماند وقتی که پنج تا پنج تا بر میداشتم یکی باقی می ماند وقتی که شش تا شش تا برمیداشتم یکی باقی می ماند ولی وقتی ۷ تا ۷ تا برمیداشتم هیچی باقی نمی ماند اسب سوار تعداد تخممرغها را حساب کرد و هزینه آنها را پرداخت کرد. کمترین تعدادی که ممکن بود زن روستایی تخممرغ داشته باشد چند عدد بود؟