محسن و بنیامین با 4 دوست خود زندگی میکردند. یک روز ؛ بنیامین بـه خانه آمد و محسن را بر روی مبل مرده یافت. کارآگاهی آمد و از هر 4 دوستش بازجویی کرد:
محمد در آشپزخانه بود و 2 ساعت قبل به خانه آمده بود و به آشپزخانه رفته بود
جواد د در اتاقش نقاشی میکرد.
جلال گفت 3 ساعت گذشته را در استخر خانه مشغول شنا بوده
حسین در باغ کتاب میخواند او گفت ان روز از خانه بیرون نرفته بود
کارآگاه از همه ی خواست کـه دستهای خود را بـه او نشان دهند و فهمید چه کسی بـه او دروغ گفته اسـت. چگونه او قاتل را پیدا کرد ؟
محسن و بنیامین با 4 دوست خود زندگی میکردند. یک روز ؛ بنیامین بـه خانه آمد و محسن را بر روی مبل مرده یافت. کارآگاهی آمد و از هر 4 دوستش بازجویی کرد: محمد در آشپزخانه بود و 2 ساعت قبل به خانه آمده بود و به آشپزخانه رفته بود جواد د در اتاقش نقاشی میکرد. جلال گفت 3 ساعت گذشته را در استخر خانه مشغول شنا بوده حسین در باغ کتاب میخواند او گفت ان روز از خانه بیرون نرفته بود کارآگاه از همه ی خواست کـه دستهای خود را بـه او نشان دهند و فهمید چه کسی بـه او دروغ گفته اسـت. چگونه او قاتل را پیدا کرد ؟