مردی شتابان وارد اداره پلیس شد در حالیکه پشت سر هم این جمله را تکرار میکرد " همسرم را کشتند .... همسرم را کشتند ...." . یکی از افراد پلیس از او پرسید که چه اتفاقی افتاده و داستان از چه قرار است. مرد توضیح داد که هنگامیکه اطراف صخره های کنار دریا همراه همسرش که چند قدمی از او عقبتر بوده قدم میزدند، ناگهان صدای رعد بسیار بلندی به گوشش رسیده. او وحشت زده از صدای بلند، برمیگردد تا ببیند صدا از کجا بوده ! ناگهان برق مهیبی محیط را روشن می کند و همسرش جیغ می کشد. هنگامیکه رویش را به سمت همسرش برمی گرداند، می بیند که همسرش از بالای صخره ها سقوط کرده و به پایین افتاده و همان لحظه مردی را در حال فرار میبیند.
پلیس پس از شنیدن تمامی صحبتهای مرد اعلام میکند که اظهارات او دروغ بوده و او را بلافاصله به جرم قتل همسرش دستگیر میکنند. به نظر شما پلیس چگونه می دانسته که او قاتل است؟
مردی شتابان وارد اداره پلیس شد در حالیکه پشت سر هم این جمله را تکرار میکرد " همسرم را کشتند .... همسرم را کشتند ...." . یکی از افراد پلیس از او پرسید که چه اتفاقی افتاده و داستان از چه قرار است. مرد توضیح داد که هنگامیکه اطراف صخره های کنار دریا همراه همسرش که چند قدمی از او عقبتر بوده قدم میزدند، ناگهان صدای رعد بسیار بلندی به گوشش رسیده. او وحشت زده از صدای بلند، برمیگردد تا ببیند صدا از کجا بوده ! ناگهان برق مهیبی محیط را روشن می کند و همسرش جیغ می کشد. هنگامیکه رویش را به سمت همسرش برمی گرداند، می بیند که همسرش از بالای صخره ها سقوط کرده و به پایین افتاده و همان لحظه مردی را در حال فرار میبیند. پلیس پس از شنیدن تمامی صحبتهای مرد اعلام میکند که اظهارات او دروغ بوده و او را بلافاصله به جرم قتل همسرش دستگیر میکنند. به نظر شما پلیس چگونه می دانسته که او قاتل است؟