در یک روز زیبای تابستانی در دریاچه بسیار زیبایی دراونتاریوی کانادا ، آقای جانسون مشغول آزمایش کردن قایق بادی پارویی کوچکی بود که هفته گذشته با قیمت مناسب 300 دلار خریداری کرده بود . همینطور که مشغول چرخ زدن در محیط دریاچه بود یکی از کارمندان خود را دید که با قایق بزرگی نزدیک بود او را زیر بگیرد . نام کارمند او باب بود که او هم به تازگی قایق خود را با قیمت بالای 750000 دلار خریداری کرده بود و او هم مشغول تست کردن قایق خود بود .
” آقای رئیس (جانسون) ببخشید شما را در آن قایق کوچک ندیدم . بهتر است شما هم مقداری از ثروتتان را خرج کنید و یک قایق درست حسابی بخرید.”
آقای جانسون نگاهی به قایق موتوری گران قیمت انداخت و لبخندی زد و گفت ” مطمئنم که نمی توانی من را در مسابقه ای از این طرف دریاچه به آن طرف شکست بدهی .”
باب در جواب گفت ” شوخی با مزه ای میکنید .”
آقای جانسون در جواب گفت” شوخی نمیکنم اگر تو برنده شدی 4 هفته مرخصی اضافه می گیری و اگر من بردم 4 هفته با قایق تو می روم به تفریح .
باب گفت” اگرچه میدانم نقشه ای دارید ، ولی حاضرم به خاطر این مرخصی با شما مسابقه بدم ، قبول می کنم”
آقای جانسون تقویمش را در آورد و تاریخی را برای مسابقه اعلام نمود .
در تاریخ تعیین شده هر دو مرد به همراه تعدادی تماشاچی جمع شدند تا ببینند چگونه یک قایق بادی پارویی می خواهد با یک قایق موتوری گران قیمت مسابقه بدهد .
آقای جانسون به راحتی توانست باب را شکست بدهد و بدون خستگی قایق کوچکش را زیر بغل زده و به خانه بازگردد . به نظر شما آقای جانسون چه زمانی را برای مسابقه انتخاب کرد و چگونه توانست با یک قایق بادی پارویی ، یک قایق موتوری گران قیمت را شکست دهد ؟
در یک روز زیبای تابستانی در دریاچه بسیار زیبایی دراونتاریوی کانادا ، آقای جانسون مشغول آزمایش کردن قایق بادی پارویی کوچکی بود که هفته گذشته با قیمت مناسب 300 دلار خریداری کرده بود . همینطور که مشغول چرخ زدن در محیط دریاچه بود یکی از کارمندان خود را دید که با قایق بزرگی نزدیک بود او را زیر بگیرد . نام کارمند او باب بود که او هم به تازگی قایق خود را با قیمت بالای 750000 دلار خریداری کرده بود و او هم مشغول تست کردن قایق خود بود . ” آقای رئیس (جانسون) ببخشید شما را در آن قایق کوچک ندیدم . بهتر است شما هم مقداری از ثروتتان را خرج کنید و یک قایق درست حسابی بخرید.” آقای جانسون نگاهی به قایق موتوری گران قیمت انداخت و لبخندی زد و گفت ” مطمئنم که نمی توانی من را در مسابقه ای از این طرف دریاچه به آن طرف شکست بدهی .” باب در جواب گفت ” شوخی با مزه ای میکنید .” آقای جانسون در جواب گفت” شوخی نمیکنم اگر تو برنده شدی 4 هفته مرخصی اضافه می گیری و اگر من بردم 4 هفته با قایق تو می روم به تفریح . باب گفت” اگرچه میدانم نقشه ای دارید ، ولی حاضرم به خاطر این مرخصی با شما مسابقه بدم ، قبول می کنم” آقای جانسون تقویمش را در آورد و تاریخی را برای مسابقه اعلام نمود . در تاریخ تعیین شده هر دو مرد به همراه تعدادی تماشاچی جمع شدند تا ببینند چگونه یک قایق بادی پارویی می خواهد با یک قایق موتوری گران قیمت مسابقه بدهد . آقای جانسون به راحتی توانست باب را شکست بدهد و بدون خستگی قایق کوچکش را زیر بغل زده و به خانه بازگردد . به نظر شما آقای جانسون چه زمانی را برای مسابقه انتخاب کرد و چگونه توانست با یک قایق بادی پارویی ، یک قایق موتوری گران قیمت را شکست دهد ؟