جسد آقای جیمز را یک شب در اتاقش پیدا کردند.
اتاق هیچ پنجره ای نداشت و در آن هم قفل شده بود.
از چهار نفری که کلید اتاق او را داشتند بازجویی شد:
سوفیا، خدمتکار: من رفتم آقای جیمز را صدا بزنم. وقتی دیدم مرده، جیغ کشیدم!
جان، سر پیشخدمت: وقتی صدای جیغ را شنیدم به طرف اتاق دویدم، چراغ را روشن کردم و دیدم یک چاقو در گردن آقای جیمز فرو رفته است.
سارا، معلم خانه: من هم به همراه جان به طرف اتاق دویدم. وقتی جان چراغ را روشن کرد، همه جای اتاق پر از خون بود.
جک، آشپز: من مشغول درست کردن شام بودم و متوجه چیزی نشدم.
سوال: قاتل کیست؟؟؟
جسد آقای جیمز را یک شب در اتاقش پیدا کردند. اتاق هیچ پنجره ای نداشت و در آن هم قفل شده بود. از چهار نفری که کلید اتاق او را داشتند بازجویی شد: سوفیا، خدمتکار: من رفتم آقای جیمز را صدا بزنم. وقتی دیدم مرده، جیغ کشیدم! جان، سر پیشخدمت: وقتی صدای جیغ را شنیدم به طرف اتاق دویدم، چراغ را روشن کردم و دیدم یک چاقو در گردن آقای جیمز فرو رفته است. سارا، معلم خانه: من هم به همراه جان به طرف اتاق دویدم. وقتی جان چراغ را روشن کرد، همه جای اتاق پر از خون بود. جک، آشپز: من مشغول درست کردن شام بودم و متوجه چیزی نشدم. سوال: قاتل کیست؟؟؟